حزین لاهیجی:ای دل لباس عاریتی از جهان مخواه بر دوش، بار منت هفت آسمان مخواه
❈۱❈
ای دل لباس عاریتی از جهان مخواه
بر دوش، بار منت هفت آسمان مخواه
تا می توان به لخت جگر ساخت، صبر کن
دون همّتانه، از فلک سفله نان مخواه
❈۲❈
دل می خراش و قوت نما و غذا مجوی
لب تشنه باش و رشحی ازین خاکدان مخواه
پروانه تا توان شدن، ازگلستان مگوی
بر شاخسار شعله نشین، آشیان مخواه
❈۳❈
در شام هجر، جامهٔ نیلی به بر مکن
از صبح عید، حلّهٔ کافورسان مخواه
داری طمع که دور به کام دلت شود
از دوست غیر کام دل دشمنان مخواه
❈۴❈
خواهی قدم به تارک روحانیان زنی
سر را به داغ عشق ده و طیلسان مخواه
پروانه وار بال ملمّع به تن خوش است
در بر حریر شعله کن و پرنیان مخواه
❈۵❈
از هر دو کون، شاهد زیبای فقر را
بگزین قرین و خسروی قیروان مخواه
در موج خیز حادثه چین بر جبین مزن
گر تیغ کین ز چرخ ببارد امان مخواه
❈۶❈
خواهی که راز غیب نیوشی خمش نشین
داری طمع که گوش دهندت، زبان مخواه
بی همدمان، ز روضه رضوان فرح مجوی
بی روی دوستان طرب بوستان مخواه
❈۷❈
مهر و وفا ز طینت سیمین تنانا مجوی
رسم محبت از دل نامهربان مخواه
دیدار یار می طلبی طاقت تو کو؟
گلگشت ماهتاب به ملک کتان مخواه
❈۸❈
سویت سموم اگر بوزد، رو به پس مکن
خورشید حشر اگر بدمد، سایبان مخواه
در بحر بی کران بلا دست و پا مزن
درکام اژدها چو درافتی امان مخواه
❈۹❈
از جلوه های عالم فانی ز جا مرو
بنشین و ابرش فلکش زیر ران مخواه
بر نفس خود سوار شو و بارگی مجوی
بر نطع فقر واکش و برگستوان مخواه
❈۱۰❈
ترک تعلق ایمنت از راهزن کند
برگ سفر ز خود بفشان، کاروان مخواه
این نُه صدف ز گوهر مهر و وفا تُهیست
جنس وفا ز جوهریِ آسمان مخواه
❈۱۱❈
دنبال جلوه های سراب جهان مَرو
دل پاس دار و دیدهٔ حسرت فشان مخواه
تا موسیان طبع کجا رو به حق کنند
ناقوسیان بتکده لبّیک خوان مخواه
❈۱۲❈
در گلشن زمانه، حزین را نشان مجوی
عنقای مغرب از قفس بلبلان مخواه
بفکن ز کف صحیفه و بشکن دوات را
زبن بیش، بار خامه به دوش بنان مخواه
کامنت ها