حزین لاهیجی:هر چند که دنیاست رَه و ما همه راهی افتاده مرا زورق هستی به تباهی
❈۱❈
هر چند که دنیاست رَه و ما همه راهی
افتاده مرا زورق هستی به تباهی
پوشیده شب ظلمت گیتی، گهرم را
من چشمهٔ حیوانم و هند است سیاهی
❈۲❈
یا هست مضیّق تن و من یوسف زندان
یا خود من و چرخیم به هم، یونس و ماهی
یا انجم سطع فلک و صبح جهانم
از اشک سحرگاهی و از آه پگاهی
❈۳❈
انصاف به دیوان که جویم به که نالم؟
دعوی ز من و از فلک سفله گواهی
من دانم و دل کز ستم دهر چه دیدم
دل آینهٔ صورت حال است کماهی
❈۴❈
برگوهر من رفته ستم در خزف آباد
نه حسرت مالی ست نه اندیشهٔ جاهی
هر لحظه بود نفرتم از دهر فزونتر
تا هست در اقطار جهان، آمر و ناهی
❈۵❈
اسباب مساعد نشد، ایّام معاون
ورنه نیم از روی خرد، مُخطی و ساهی
صد پلّه فرود آورد از قدر مقامم
گر عقل خطابم دهد ادراک پناهی
❈۶❈
من نورم و اجرام طبیعی همه ظلمت
یکجا نشود جمع سفیدیّ و سیاهی
یاور نه و اسباب تنافر همه حاضر
در عهد من آماده بود هر چه بخواهی
❈۷❈
بی گرز و کمند از کف رستم چه گشاید؟
رایج به زر و سیم شود سکّهٔ شاهی
با جوهر ذاتی چه کند سام تهی دست؟
جان مفت دهد، تیغ ز کف داده سپاهی
❈۸❈
فرزین چو گشادی ندهد فیل شود مات
هر کس به حریفی ست درین عرصه، مباهی
گر جذبهٔ بیجاده عنان گیر نگردد
جنبش ز مقامی نکند، قوّت کاهی
❈۹❈
در پیچ و خم غم، گسلد رشتهٔ عمرش
رستم نرسد گر به سر بیژن چاهی
انتاج محال است ز شکلی که عقیم است
تدبیر چه سازد به قضایای الهی
❈۱۰❈
معنی نبود در رقم دفتر ایّام
تاریخ جهان است پر از قصهٔ واهی
کودک نیم ای چرخ که بازم به تو لُعبت
اقبال تو خوش باد به اصحاب ملاهی
❈۱۱❈
ته کاسهٔ جم روزیِ این گرسنه چشمان
ارزانی این تاجوران تخت و کلاهی
سختی ز تو، از صبر قوی پنجه تحمّل
خصمی ز تو، از دیدهٔ من خیر نگاهی
❈۱۲❈
پایان نبود بخل تو و همّت ما را
ابعاد مجرد نپذیرند تناهی
از قسمت افلاک حزین، این گله بگذار
از بیش وکم آن نفزایی و نه کاهی
کامنت ها