حزین لاهیجی:به خون خلق دادی دست تیغ سرگرانت را بنازم زور بازوی نگاه ناتوانت را
❈۱❈
به خون خلق دادی دست تیغ سرگرانت را
بنازم زور بازوی نگاه ناتوانت را
نمی آید صبا از خاک دامنگیر کوی تو
که خواهد بعد از این پرسید، حال بیکسانت را؟
❈۲❈
حضور انجمن در وصل یاران است ای بلبل
خزان غارتگر باغ است، بردار آشیانت را
نیاید شکر بوی پیرهن از پیر کنعانی
به چشم من چه منتهاست خاک آستانت را
❈۳❈
حزین خسته دل، از شکوه لب را بسته می دارد
محبت مهربان سازد دل نامهربانت را
کامنت ها