حزین لاهیجی:بر سر خود دهدم جا، خم پاکیزه سرشت خاکم آن روزکه درمیکده خواهد شد خشت
❈۱❈
بر سر خود دهدم جا، خم پاکیزه سرشت
خاکم آن روزکه درمیکده خواهد شد خشت
بار دیگر کندش کاتب اقبال، رقم
هر چه بر صفحهٔ ما، خامهٔ تقدیر نوشت
❈۲❈
همّتی بدرقه، ای پیر خراباتکه باز
برد از کعبه ام آن زلف چلیپا به کنشت
تنگی خاطر و افسردگی، از یادم برد
سایهٔ بید و طرب خیزی دشت و لب کشت
❈۳❈
از کجا آب خورد سبزه خط لب یار؟
این طراوت نتوان یافت ز ریحان بهشت
دل به خار و خس مژگان، نم خونی می داد
آخر از سینه تفسیده ام این دانه برشت
❈۴❈
دهر خنثی صفت افتاده، نه مرد، است نه زن
کار بس بوالعجب افتاده، نه زیبا و نه زشت
التفاتم نبود با سخن خویش حزین
کو دماغی که کنم بو، گل گلزار بهشت؟
کامنت ها