حزین لاهیجی:صبح را لمعهٔ نور از ید بیضای دل است آتش طور، فروغ رخ موسای دل است
❈۱❈
صبح را لمعهٔ نور از ید بیضای دل است
آتش طور، فروغ رخ موسای دل است
چهره، حوران بهشتی عبث آراسته اند
چشم صاحب نظران محو تماشای دل است
❈۲❈
پای هشیار نه، ای پیک خیال رخ دوست
سینه تا دیده، پر از باده ی مینای دل است
قطرهٔ اشک مرا ای گل تر خوار مبین
این گرانمایه گهر، زاده ی دریای دل است
❈۳❈
چه عجب گر شنوی بوی کباب از سخنم
نفسم سوختهٔ آتش سودای دل است
در خرابات خم بادهٔ پر زور یکیست
مستی نه فلک از ساغر صهبای دل است
❈۴❈
غیر مجمر نکند جای دگر، گرم سپند
سینه ی سوختگان، منزل و مأوای دل است
خبر از لیلی سرگشته ی خود باز نیافت
سالها شدکه جنون بادیه پیمای دل است
❈۵❈
زاب حیوان غمت ، زندهٔ جاوید شدیم
کمترین معجزهٔ عشق تو احیای دل است
می شناسد همه کس طرز نوای تو حزین
دم جان بخش زدن کار مسیحای دل است
کامنت ها