حزین لاهیجی:زان شراری که نهان در دل خارا می سوخت شمع در انجمن و لاله به صحرا می سوخت
❈۱❈
زان شراری که نهان در دل خارا می سوخت
شمع در انجمن و لاله به صحرا می سوخت
بود از ساقی ما دوش، ز بس مجلس گرم
رنگ در ساغر گل، باده به مینا می سوخت
❈۲❈
رخ ز می با که برافروخته بودی که ز رشک
طرفه آتشکده ای، در دل شیدا می سوخت؟
مست من کاش ز میخانه برون می آمد
مفتی مدرسه را، دفتر فتوا می سوخت
❈۳❈
سینهٔ چاک ز بس آتش سودای تو داشت
آب در آبلهٔ بادیه پیما می سوخت
کفر دین را نگهت، برق به خرمن زده است
شیخ در صومعه، ترسا به کلیسا می سوخت
❈۴❈
شمع سان روی تو در چشم ترم آتش زد
خس و خار مژه ام، در دل دریا می سوخت
عشق در سینهٔ من نقش تعلّق نگذاشت
دل گرمم، خس و خاشاک تمنّا می سوخت
❈۵❈
ز آتش جلوهٔ من، شهر کباب است حزین
آه ازین برق که در خرمن دلها می سوخت
کامنت ها