حزین لاهیجی:مرا آزاد میسازد ز دام دل تپیدنها جنون گر وسعتی بخشد به صحرای رمیدنها
❈۱❈
مرا آزاد میسازد ز دام دل تپیدنها
جنون گر وسعتی بخشد به صحرای رمیدنها
به خاک افتادهٔ ضعفم، چو نقش پا درین وادی
زمینگیر غبار خاطرم، از آرمیدنها
❈۲❈
سهی بالای من، تا خالی افکندهست آغوشم
دوتا گردیدهام در زیر بار دل کشیدنها
از آن مهر جهانآرا نقاب از رخ برافکندن
ز ما بیطاقتان، چون صبح پیراهن دریدنها
❈۳❈
رقیبان را به درد خود نبیند هیچ ناکامی
چه با جان زلیخا کرد، رشک کف بریدنها
تب و تاب دل ما تشنهکامان را چه میدانی؟
شراب بیخماری میکشی از لب مکیدنها
❈۴❈
بیا در دیده، گر دلجویی این ناتوان خواهی
نگه را منزل دوریست تا مژگان رسیدنها
بهاران بودهای در باغ، دی را هم تماشا کن
عجب بر چیدنی دارد، بساط عیش چیدنها
❈۵❈
حزین آخر سر حرفی به آن شیرین زبان واکن
چه لذت بردهای از شهد ناکامی چشیدنها
کامنت ها