حزین لاهیجی:ز عشق، شور جنون شد، یک از هزار مرا سواد سنبل خط، شد سیه بهار مرا
❈۱❈
ز عشق، شور جنون شد، یک از هزار مرا
سواد سنبل خط، شد سیه بهار مرا
به وادیی زده عشق تو پنجه در خونم
که شمع، دیدهٔ شیر است، بر مزار مرا
❈۲❈
شکار بسمل من زندگی ز سر گیرد
اگر رسد به سر آن نازنین سوار مرا
دیار عشق بود جلوه گاه شاهد حسن
به دیده سرمه کشد خاک این دیار مرا
❈۳❈
ز سیل حادثه، ویرانه ام چه غم دارد؟
غبار خاطر من سازد استوار مرا
ز حسرت گل رخسارهٔ سمن بویی
نگه به پیرهن دیده، گشته خار مرا
❈۴❈
حزین اگر خلفی زیب دودمانم نیست
بس است این غزل تازه، یادگار مرا
کامنت ها