حزین لاهیجی:برخاست دل ز سینه و پیکان فرو نشست تا پر خدنگ ناز تو در جان فرو نشست
❈۱❈
برخاست دل ز سینه و پیکان فرو نشست
تا پر خدنگ ناز تو در جان فرو نشست
بود از نوای من همه جا شعله ها بلند
خامش نشستم، آتش سوزان فرو نشست
❈۲❈
اشکم کمر به کینهٔ افلاک بسته بود
مژگان ز گریه بستم و طوفان فرو نشست
برخاست موج شِکوه ولی دل ز تاب رشک
دم در کشید و شورش عمّان فرو نشست
❈۳❈
افسرده شد جهان، چو حزین از میانه رفت
مجنون گذشت و شور بیابان فرو نشست
کامنت ها