حزین لاهیجی:حیرانی من محرم آن روی چو ماه است این دیده چراغی ست که بی دود سیاه است
❈۱❈
حیرانی من محرم آن روی چو ماه است
این دیده چراغی ست که بی دود سیاه است
رونق ده حسن است فراوانی عاشق
آرایش رخساره ی شه، گرد سپاه است
❈۲❈
دل خانه تهی کرده ز خود، تا تو درآیی
چون حلقه ی در، دیده ی ما چشم به راه است
شاید که اثر شانه زند، زلف اجابت
تا پارهٔ دل در شکن طرهٔ آه است
❈۳❈
تهمت به اجل بسته عبث مفتی ملت
بر محضر جانبازی ما عشق گواه است
صیاد مرا دیده ی من حلقه ی دامی ست
مژگان تماشا نگهان، مهر گیاه است
❈۴❈
جایی که دهد پیر مغان جام صبوحی
عذریست تو را توبه، که بدتر ز گناه است
در دامن عزلت بشکن پای طلب را
غربال صفت عرصه ی گیتی همه چاه است
❈۵❈
غم بار گشاید چو به سر وقت من آید
در ره گذرد هر که، دلم قافله گاه است
تلخی کش پیمانه ی مرد افکن عمرم
هر مو به تن خستهٔ من مار سیاه است
❈۶❈
چون شمع دل و دیده کدام است حزین را
چشم و دل عاشق همه اشک و همه آه است
کامنت ها