حزین لاهیجی:زاهد از ساغر شراب گریخت شب پر، از نور آفتاب گریخت
❈۱❈
زاهد از ساغر شراب گریخت
شب پر، از نور آفتاب گریخت
مرد میدان عشق، عقل نشد
صعوه از صولت عقاب گریخت
❈۲❈
تاب قید جنون نداشت، خرد
نامقیّد ز احتساب گریخت
وحشت آرد سرای ویرانه
دلم از سینهٔ خراب گریخت
❈۳❈
شمع نبود حریف خلوت ما
زین شب تیره ماهتاب گریخت
از دل و دیدهٔ خراب مپرس
بی تو آرام رفت و خواب گریخت
❈۴❈
شب هجران رسید چون به سرم
به شتاب از سرم، شباب گریخت
صبر تاب نگاه تلخ نداشت
ناجوانمرد، از عتاب گریخت
❈۵❈
آتشین روی من نقاب گشود
صدف دیده ام در آب گریخت
بوالهوس دور خط کرانه گرفت
عامل دزد از حساب گریخت
❈۶❈
خامه دمساز ساز عشق نشد
زخمه از تار این رباب گریخت
دود آهم علم حزین افراشت
آفتاب سبک رکاب گریخت
کامنت ها