حزین لاهیجی:چون صبح به بر، دیدهٔ من پیرهنی داشت در پرده مگر حسرت نازک بدنی داشت
❈۱❈
چون صبح به بر، دیدهٔ من پیرهنی داشت
در پرده مگر حسرت نازک بدنی داشت
آن فیض کجا رفت کز افشاندن زلفش
هر نافهٔ داغم، به گریبان ختنی داشت؟
❈۲❈
نگذاشت به کار دل صدپاره، درستی
آن عهد که با طرهٔ پیمان شکنی داشت
هر تار به راهی رود از زلف حواسم
جمعیت احباب، پریشان شدنی داشت
❈۳❈
در جیب گریبان، گل چاکی نفشاندم
تا سینه ام از غنچهٔ پیکان چمنی داشت
چشم از غم محرومی دیدار چه می کرد
گر فرصت یک ره، مژه بر هم زدنی داشت؟
❈۴❈
از ضعف رسا، خانه نشینیم وگر نه
دیوانهٔ ما هر گذری، انجمنی داشت
بودش سخن از حسرت آب دم تیغت
در پیش تو آن روزکه زخمم دهنی داشت
❈۵❈
از شوق تو دل خانه به دوش است وگر نه
درکوی غم، آواره ما هم وطنی داشت
بیکار نیارست کند دست مرا مرگ
بستد ز گریبان و به چاک کفنی داشت
❈۶❈
عمریست حزین از نظرت رفت ونگفتی
درگاه صنم خانهٔ ما، برهمنی داشت
کامنت ها