حزین لاهیجی:فرسوده ز نعمت شده دندان به دهانت لیک ازگله یک روز نیاسود، زبانت
❈۱❈
فرسوده ز نعمت شده دندان به دهانت
لیک ازگله یک روز نیاسود، زبانت
فرصت، که به دست تو متاع سره ای بود
تیریست که جستهست ز آغوش کمانت
❈۲❈
در باغ هوس، نخل تمنّا چه نشانی؟
برخاست ز جا از همه سو، باد خزانت
از ریگ روان بیش بود چاه در این راه
سرکش مشو ای نفس، که دادند عنانت
❈۳❈
بیغوله دنیا نبود جای نشستن
شد سدّ ره ای سست قدم، سنگ نشانت
صوفی ، ز سلوک تو چه حاصل که نگردید
تقوا بلد راه خرابات مغانت
❈۴❈
رنجت شود آسودگی دولت جاوید
گر عشق ستاند، ز غم سود و زیانت
ای سرو چمان، سایه ز من باز نگیری
پرورده ام از ناز میان دل و جانت
❈۵❈
پیمان محبت مگسل زآنکه قدیم است
پیوند رگ جان من و موی میانت
بخرام فروهشته به بر طره پرچین
ای چشم تماشای دو عالم نگرانت
❈۶❈
خم شد قدم از بار دل خود نه ز پیری
یارب نکشد بار دل پیر و جوانت
ترسم که رسایی نکند پایه بختم
ای مایهٔ اقبال، بلند است مکانت
❈۷❈
زان جام نگه کی رسدم باده گساری؟
جایی که سپهر است ز خونابه کشانت
از داغ دل من چه خبر داشته باشی؟
ای آنکه به دامن ز شراب است نشانت
❈۸❈
ما را هوس بوسه دهد، لب به گزیدن
شیرین دهنانند ز خمیازه کشانت
آتش نفسی، داغ دلی، چون تو حزین نیست
تأثیر کند در جگر سنگ فغانت
کامنت ها