حزین لاهیجی:افسر شاهی ما، بی سر و سامانی ما گوشهٔ خاطر ما، ملک سلیمانی ما
❈۱❈
افسر شاهی ما، بی سر و سامانی ما
گوشهٔ خاطر ما، ملک سلیمانی ما
بس که سودیم به راه تو جبین را چو صدف
استخوانی ست به جا مانده، ز پیشانی ما
❈۲❈
خوبش تا گم نکنی، راه به جایی نبری
خضر راه است درین بادیه، حیرانی ما
خطر عقل فرومایه، فزون از جهل است
وای بر دانش ما، آه ز نادانی ما
❈۳❈
چه غم از سیل حوادث، دل دریا دارد؟
یاد ساحل نکند، کشتی طوفانی ما
خار این بادیه را برده ز کف گیرایی
تا گریبان هوس بر زده، دامانی ما
❈۴❈
کرده از درد سرم، گوشه عزلت فارغ
خاک کاشانهٔ ما صندل پیشانی ما
شور سیلاب، به ما خانه به دوشان چه کند؟
سیل اشک است که دارد، سر ویرانی ما
❈۵❈
صد هزاران بت اندیشه، به دل جلوه گر است
کو برهمن که بخندد به مسلمانی ما؟
می کند دیدهٔ ذرات جهان را روشن
نکهت پیرهن یوسف کنعانی ما
❈۶❈
هست در گوش خیال همه شمشاد قدان
حلقهٔ بندگی سرو گلستانی ما
غم هجران تو مستغرق وصلم دارد
غنچهٔ بندگی سرو گلستانی ما
❈۷❈
اشک دایم بودم بر سر مژگان یعنی
حسرت تیر تو دارد، دل پیکانی ما
به لب از غنچه حزین ، مهر خموشی زده اند
عندلیبان همه در فصل غزل خوانی ما
کامنت ها