حزین لاهیجی:نبود خطری در ره بی پا و سران هیچ رهزن نزند قافلهٔ ریگ روان هیچ
❈۱❈
نبود خطری در ره بی پا و سران هیچ
رهزن نزند قافلهٔ ریگ روان هیچ
حشمان تو مست می نازند، مبادا
قسمت نرسانند به خونین جگران هیچ
❈۲❈
بر هم زن دلها نشود موی میانت
پا گر نگذارد سر زلفت به میان هیچ
درماندهٔ سامان تهی دستی خویشم
دردا که نگیرند ز عاشق دل و جان هیچ
❈۳❈
گر جوهر خوی تو فتادهست ستمگر
با ما ز چه رو جور و جفا با دگران هیچ؟
نه رسم سلامی نه کلامی، نه پیامی
دل را خبری نیست از آن غنچه دهان هیچ
❈۴❈
ناکامی وکام تو حزین ، نقش بر آب است
امید نبندی به جهان گذران هیچ
کامنت ها