حزین لاهیجی:سر رشته صبری که ز دل رفت و نهان شد ما را رگ جان گشت و تو را موی میان شد
❈۱❈
سر رشته صبری که ز دل رفت و نهان شد
ما را رگ جان گشت و تو را موی میان شد
اورنگ نشین بوده ام اقلیم بقا را
این جسم فرومایه مرا دشمن جان شد
❈۲❈
در شام غریبی مطلب لقمه بی رنج
موسی چو برون از وطن افتاد شبان شد
مشکل به شط باده شود زاهد سگ، پاک
بیجا دو سه جامی می پاکیزه، زیان شد
❈۳❈
گفتی سخن از هجر و گشودی لب زخمم
رفتی ز نظر، خون دل از دیده روان شد
گفتم شکنم توبه، خزان آمد و گل رفت
رفتم که به می روزه گشایم، رمضان شد
❈۴❈
با طبع کهن چیست حزین ، این همه شوخی؟
در عشق عجب نیست، اگر پیر جوان شد
کامنت ها