حزین لاهیجی:با تیغبازی مژهات جان که میبرد؟ از چنگ کفر زلف تو، ایمان که میبرد؟
❈۱❈
با تیغبازی مژهات جان که میبرد؟
از چنگ کفر زلف تو، ایمان که میبرد؟
بر کف نهادهام دل صد چاک خویش را
این شانه را به زلف پریشان که میبرد؟
❈۲❈
مشکل کشد دلش به سر کوی عاشقان
این شمع را به خاک شهیدان که میبرد؟
ناز و کرشمه، غمزه، به خون جمله تشنهاند
جان از مصاف شیر شکاران که میبرد؟
❈۳❈
عشق آزمود قوّت بازوی خویش را
تا پنجهای به پنجهٔ مژگان که میبرد؟
در زیر سنگ مانده کفم از فسردگی
پیغام چاک را، به گریبان که میبرد؟
❈۴❈
جز من که در گره زدهام اشک و آه را
اخگر به جیب و شعله به دامان که میبرد؟
بوسیدهایم ما لب جانبخش یار را
حسرت به خضر و چشمهٔ حیوان که میبرد؟
❈۵❈
گر بشکنیم زیر لب این خوش صفیر را
پیغامی از قفس به گلستان که میبرد؟
شرمنده کرد گریهام، ابر بهار را
شبنم به شطّ و قطره به عمّان که میبرد؟
❈۶❈
نبود تو را حریف، کسی در سخن حزین
با خامهٔ تو، گوی ز میدان که میبرد؟
کامنت ها