حزین لاهیجی:آن یار بی حقیقت، پاس وفا ندارد پروای اشتیاقم، دیرآشنا ندارد
❈۱❈
آن یار بی حقیقت، پاس وفا ندارد
پروای اشتیاقم، دیرآشنا ندارد
دیوار خلق سایه چون نقش پا ندارد
در دهر پست همّت، افتاده جا ندارد
❈۲❈
کار سپند دل را انداختم به آتش
جز عشق، مشکل ما مشکل گشا ندارد
غوغای کفر و اسلام در دین عارفان نیست
خلوت سرای وحدت، ما و شما ندارد
❈۳❈
خون مرا بحل کرد آن چشم نامسلمان
جوری چنین، فرنگی، هرگز روا ندارد
تا صبح سینه از ما، درپیرهن نهفتی
خاطر نمی گشاید، محفل صفا ندارد
❈۴❈
دوش از برم چو رفتی، آگه نگشتم، آری
عمریّ و رفتن تو، آواز پا ندارد
ای من خراب طورت، تعمیر دل نکردی
کاخ محبّت تو هرگز بنا ندارد
❈۵❈
یکتاست در رسایی، قامت قیامت من
شوخ است مصرع سرو، امّا ادا ندارد
ای دل درین سر کو، پاس ادب ضرور است
از ناله لب فرو بند اینجا هوا ندارد
❈۶❈
تمثال زشت و زیبا یک خامه می شناسد
نقش کنشت و کعبه جز یک خدا ندارد
پایان نمی پذیرد، شور حزین سرمست
خسن ابتدا ندارد، عشق انتها ندارد
کامنت ها