حزین لاهیجی:مرغ اسیری که زخم خار ندارد هیچ نشانی ز عشق یار ندارد
❈۱❈
مرغ اسیری که زخم خار ندارد
هیچ نشانی ز عشق یار ندارد
گر ز تو دل برکنم بگو به که بندم؟
هیچکس این چشم پر خمار ندارد
❈۲❈
بحر چه داند که ابر، قطره کجا ریخت؟
دل خبر از چشم اشکبار ندارد
دل عبث افتاد در هوای تپیدن
قلزم عشق است این، کنار ندارد
❈۳❈
بس که گریزان ز آشنایی خلقم
عکس در آیینهام گذار ندارد
مشهد پروانه است عالم بالا
کشتهٔ شمع قدت مزار ندارد
❈۴❈
فتنهٔ دوران نمی رسد به نگاهت
چشم تو کاری به روزگار ندارد
طلعت ماه مرا به مهر چه نسبت؟
جلوهٔ سرو مرا بهار ندارد
❈۵❈
جمع نسازی دل از ترحم دوران
دوستی دشمن اعتبار ندارد
در شکن برق، آشیان نگذاری
باغ جهان نخل پایدار ندارد
❈۶❈
کینهٔ دشمن کجا حزین و دل من؟
سینه آیینه ام غبار ندارد
کامنت ها