حزین لاهیجی:نکهت زلف تو را شمال ندارد بوی تو را نافهٔ غزال ندارد
❈۱❈
نکهت زلف تو را شمال ندارد
بوی تو را نافهٔ غزال ندارد
گر به مثل سنگ طور آینه گردد
طاقت آن حسن بی مثال ندارد
❈۲❈
جان جهانی فدای آن لب میگون
خون مرا نوش کن، وبال ندارد
تخت سلیمان چو گرد، درکف باد است
دولت درویشی ام زوال ندارد
❈۳❈
خلق جهان بندگان لذت نقدند
هیچ کس اندیشهٔ مآل ندارد
نیست به بزم زمانه عیش مصفا
شیشهٔ گردون می زلال ندارد
❈۴❈
نکهت زلف تو کرد خار مرا، گل
فیض شبم صبح بر شکال ندارد
پوشش نعمت نه رسم شکرگزاریست
بلبل ما عیش زیر بال ندارد
❈۵❈
ساخته ام از وصال او به خیالش
این صف اهل نظر، جدال ندارد
جلوهٔ دنیا کند چه کار به عارف؟
آینه آلایش از مثال ندارد
❈۶❈
خندهٔ صبح است دایما ز ته دل
خاطر روشن دلان ملال ندارد
سیل حوادث مرا نمی برد از جا
کوه گران سنگ، انتقال ندارد
❈۷❈
کنج قفس را نمی دهیم به گلشن
ذوق گلستان، شکسته بال ندارد
سرو چمان، این روش خرام ندیده ست
گل به چمن این عذار آل ندارد
❈۸❈
کوه، حزین از ترانهٔ تو ز جا شد
زاهد بی درد، وجد و حال ندارد
کامنت ها