حزین لاهیجی:شور سودای تو در کودکی، استادم بود کوه و صحرا همه جا عرصهٔ فریادم بود
❈۱❈
شور سودای تو در کودکی، استادم بود
کوه و صحرا همه جا عرصهٔ فریادم بود
سختی هجر، نزد شیشهٔ ناموس به سنگ
قاف تا قاف جهان بزم پریزادم بود
❈۲❈
رم آهوی ختن پیش دلم زانو زد
سینه تا جلوه گه شوخی صیّادم بود
ترک یادآوریش دفتر نسیانم داد
آه اگر عهد فراموشی او یادم بود
❈۳❈
نعل وارون من از حلقهٔ گیسوی کسی ست
که سری با شکن طرّهٔ شمشادم بود
پیر شوریده سر صومعهٔ قدس منم
یاد آن سلسله مو، حلقهٔ اورادم بود
❈۴❈
چشم بیدادگری، جرعه به خونم می زد
مژه در قبضهٔ او، خنجر فولادم بود
چارهٔ عقدهٔ خاطر نتوانستی کرد
چون جرس در کف اگر پنجهٔ فولادم بود
❈۵❈
شب که این تازه غزل نقش، حزین ، می بستم
قلمی سوخته از خامهٔ بهزادم بود
کامنت ها