حزین لاهیجی:سرگرم فنا فکر دگر هیچ ندارد شمع سحری برگ سفر هیچ ندارد
❈۱❈
سرگرم فنا فکر دگر هیچ ندارد
شمع سحری برگ سفر هیچ ندارد
جز شورش آفاق به عالم خبری نیست
آسوده دل ما که خبر هیچ ندارد
❈۲❈
بیهوده بود زبر فلک بال فشانی
این تنگ قفس روزن و در هیچ ندارد
بیرون نتوان کرد سر از جیب صلاحم
این خرقه به جز دامن تر هیچ ندارد
❈۳❈
جایی که برآید ز کمین تیغ تغافل
جز داغ دل ریش، سپر هیچ ندارد
یک ذّرّه، تهیدست نرفت از در قسمت
نالیدن از آن نی،که شکر هیچ ندارد
❈۴❈
آنجا که نظرباز بود دیده دلها
یعقوب غم هجر پسر هیچ ندارد
آسوده گر از سنگ شد، از ارّه جدا نیست
نخلی که درین باغ، ثمر هیچ ندارد
❈۵❈
تا هست، دلم بی قفس و بند اسیر است
زندان وفا راه به در هیچ ندارد
آن لعل می آلود، کبابی نمکین تر
در آتش، ازین لخت جگر هیچ ندارد
❈۶❈
ساقی به می ناب فکن کشتی ما را
این لجه پرشور، خطر هیچ ندارد
آن کیسه که بر مهر و وفا دوخته بودم
غیر از زر داغ تو دگر هیچ ندارد
❈۷❈
در معرکهٔ عشق تو، پا پس نگذارم
مشتاق شهادت غم سر هیچ ندارد
تا ساحل پیمانه رسیدیم و نشستیم
این آب تنک مایه، گذر هیچ ندارد
❈۸❈
محروم مهل چشم حزین نگران را
بی خاک رهت نور نظر هیچ ندارد
کامنت ها