حزین لاهیجی:خالی دمی ز درد تو این ناتوان نبود بی ناله های زار، نی استخوان نبود
❈۱❈
خالی دمی ز درد تو این ناتوان نبود
بی ناله های زار، نی استخوان نبود
گلزار حسن توست کز آدم دمیده است
هرگز مرا به مشت گلی این گمان نبود
❈۲❈
زلف تو داشت جانب کوتاه دستیم
هرگز ز نارسایی خویشم زبان نبود
خود را چرا ز میکده بیرون برد کسی؟
تقصیر بیخودی ست که درکف عنان نبود
❈۳❈
آخر حجاب حسن به بیگانگی کشید
یاد آن زمان که ما و تویی در میان نبود
داغ جهان فروز کنار دل من است
آن گوهری که در صدف بحر و کان نبود
❈۴❈
کاش آن گل شکفته در آغوش خار و خس
می زد پیاله لیک به ما سرگران نبود
احوال ناتوانیم از چشم خود شنید
کار زبان نبود اگر ترجمان نبود
❈۵❈
فارغ تویی و گرنه به کویت ز دیده ام
هرگز نشد که قاصد اشکی روان نبود
دردت نصیبهٔ دل اغیار هم رساند
هرگز متاع جور چنین رایگان نبود
❈۶❈
سر تا به پای، محشر زخم تغافلم
تیری دگر به کیش تو ابرو کمان نبود
در زیر بال خود گذراندم بهار و دی
کاری مرا به خار و خس آشیان نبود
❈۷❈
عمری حزین نشانهٔ آن غمزه بودهای
یاد زمانه ای که وفا بی نشان نبود
کامنت ها