حزین لاهیجی:تابی به سر زلف زد و طرّه به خم داد اسباب پریشانی ما دست به هم داد
❈۱❈
تابی به سر زلف زد و طرّه به خم داد
اسباب پریشانی ما دست به هم داد
ناقوس صنم خانهٔ دل ناله برآورد
چاک عجبی سر به گریبان حرم داد
❈۲❈
حسرت شکن ذائقه اشکی ست گلوسوز
نو بادهٔ شیرین، مزهٔ نخل الم داد
فریاد که زاد سفر از خویش ندارم
مطرب ره دوری زد و ساقی می کم داد
❈۳❈
عشق است گر افکنده به دل لنگر تمکین
گردون ز گران سنگی این بار، شکم داد
از زهرهٔ شیر آب خورد بیشهٔ معنی
آسان نتوان عرصه به یکران قلم داد
❈۴❈
دارایی عشق است که از کلک و دواتم
درکشور پرشور سخن، طبل و علم داد
مژگان تو گرد از دو جهان خواست برآرد
دامان به میان برزد و فرمان به ستم داد
❈۵❈
هرگه که به یاد دهنت غنچه نشستم
اندیشه مرا سر به بیابان عدم داد
چون شمع ز هجران تو در آتش و آبم
برقی به رگ و ریشه زد و دیده به نم داد
❈۶❈
بر عشق در دیر و حرم هر دو گشوده ست
مشرب به زبانم صمد و دل به صنم داد
غفلت زده عالم آب است چو ماهی
آن را که غلط بخشی ایام، درم داد
❈۷❈
پرگشت حزین ازگهرم جیب دو عالم
خجلت قلم من، به رگ ابر کرم داد
کامنت ها