حزین لاهیجی:سحاب خامه من جز در خوشاب ندارد سفینهٔ غزلم موجهٔ سراب ندارد
❈۱❈
سحاب خامه من جز در خوشاب ندارد
سفینهٔ غزلم موجهٔ سراب ندارد
ز بیقراری هجران رسد نوید وصالم
در امید بود دیده ای که خواب ندارد
❈۲❈
ز پرده داری ابر نقاب شکوه ندارم
کتان طاقت من تاب ماهتاب ندارد
گشوده است به راه نگه چو آینه آغوش
گشاده رویی حسن تو آفتاب ندارد
❈۳❈
کدام کار دل از برق جلوه تو برآید؟
چراغ عمرکسی اینقدر شتاب ندارد
عنان کشیده تر افغان کن ای جنون زده بلبل
کدام گل به چمن پای در رکاب ندارد؟
❈۴❈
همین قدر ز تو باید که دیده ای به کف آری
کدام روزنه، راهی به آفتاب ندارد؟
بلند نشئه حزین ، ازکدام رطل گرانی؟
سیاه مستی کلک تو را شراب ندارد
کامنت ها