حزین لاهیجی:دارم از عشق و جنون سلسله جنبانی چند در میان تاول آواره بیابانی چند
❈۱❈
دارم از عشق و جنون سلسله جنبانی چند
در میان تاول آواره بیابانی چند
در ره شوق، من و سینه ی نالان جرس
عرضه کردیم به هم چاک گریبانی چند
❈۲❈
من و مینای می و شمع، ز خونین جگری
می نماییم به هم دیدهٔ گریانی چند
می زند مشک، به داغ دل ما منتظران
شکن آموزی آن طرّه، به پیمانی چند
❈۳❈
داستان غم دل را گل اگر گوش کند
من و بلبل بسراییم به دستانی چند
زخم بر پیکر صد پاره ام از گل بنشست
می فروشم به گلستان لب خندانی چند
❈۴❈
چشم و دل زآینه و آب مرا پاکتر است
پرده پوشی مکن از ما دو سه عریانی چند
زان شهیدان که خدنگ تو به جان پروردند
کف خاکی به جهان مانده و پیکانی چند
❈۵❈
توکه با طرّه آشفته نمی پردازی
خبرت کی بود از حال پریشانی چند؟
نیست داغت به دل از لاله عذاران، زاهد
خبری می شنوی ز آتش سوزانی چند
❈۶❈
جیب پیراهن خود گل زده چاک و تو حزین
در ته خرقه ناموس به زندانی چند؟
کامنت ها