حزین لاهیجی:در خاره، خدنگ نگهت کار نماید خود را به عبث، چشم تو بیمار نماید
❈۱❈
در خاره، خدنگ نگهت کار نماید
خود را به عبث، چشم تو بیمار نماید
آن دست که بالاتر از آن دست دگر نیست
دستی ست که جا درکمر یار نماید
❈۲❈
تنها مرو ای بوی گل از طرف گلستان
یک لحظه،که این قافله هم بار نماید
در نرم زمین است بسی تعبیه دام
غافل مشو از راه چو هموار نماید
❈۳❈
در دیدهٔ من غفلت از افسانهٔ دنیاست
خوابی که به از دولت بیدار نماید
احوال نهان از روش شخص عیان است
عیب قدم لنگ، به رفتار نماید
❈۴❈
نبود اثر تیغ زبان بدگهران را
این خنجر چوبین چه قدر کار نماید؟
رندان، نظر از زاهد بی مغز بپوشید
تا چند به ما جبه و دستار نماید؟
❈۵❈
بر غنچهٔ این دل که بود در بغل من
پیغام نسیم سحری نار نماید
برخاستن ازکوی غم قحبهٔ دنیا
با همّت نامرد تو دشوار نماید
❈۶❈
این پست و بلندی که شهانند و گدایان
فرداست که با هم همه هموار نماید
وقت است که آن ساقی سرخوش ز خرابات
مستانه برون آید و دیدار نماید
❈۷❈
عاجز، نفس از سینهٔ پرشور حزین است
غواص چه با قلزم خونخوار نماید؟
کامنت ها