حزین لاهیجی:به سینه چون مژهٔ او سنان بجنباند تپیدن دل من آسمان بجنباند
❈۱❈
به سینه چون مژهٔ او سنان بجنباند
تپیدن دل من آسمان بجنباند
بس است خامشیم وقت آن رسید که دل
کلید ناله به قفل دهان بجنباند
❈۲❈
به گوش پنبه گذارد، درای آهن دل
هجوم ناله مرا آشیان بجنباند
سماع زمزمه ی بیخودانه پای مرا
به هر زمین که بکوبد جهان بجنباند
❈۳❈
به تربتم گذرد با رقیب از آنکه مرا
ز رشک در دل خاک، استخوان بجنباند
گرفتم اینکه به پایان رسد ز شکوه فراق
چگونه غیرت عاشق زبان بجنباند؟
❈۴❈
تپیدن دل من می کنی خروش حزین
به کوی او چو جرس پاسبان بجنباند
کامنت ها