حزین لاهیجی:بود یارم غم دیرینهء خویش پریزادم دل بی کینهٔ خویش
❈۱❈
بود یارم غم دیرینهء خویش
پریزادم دل بی کینهٔ خویش
عنانم درکف طفلی ست خود رای
ندانم شنبه و آدینهٔ خویش
❈۲❈
بود عمری که می سازد چو شیران
تن آزاده با پشمینهء خویش
به امّیدگشاد تیر نازی
هدف دارم به حسرت سینهٔ خویش
❈۳❈
نیاراید بساطم را متاعی
چو داغم، گوهر گنجینهٔ خویش
نمی باشد خماری مستیم را
خرابم از می پارینهٔ خویش
❈۴❈
حزین از هر دو عالم تافتم روی
ز دل کردم چو آب، آیینه خویش
کامنت ها