حزین لاهیجی:در زیر لب، آه از دل ناشاد برآرم آن مایه نفس نیست که فریاد برآرم
❈۱❈
در زیر لب، آه از دل ناشاد برآرم
آن مایه نفس نیست که فریاد برآرم
چون ساکن جنّت شوم اندوه تو باقی ست
کی دل دهدم تا غمت از یاد برآرم؟
❈۲❈
از یار به اغیار که برده ست شکایت؟
هم پیش تو از جور تو فریاد برآرم
گر با سر زلف تو فروزد رخ دعوی
دود از شکن طرّهٔ شمشاد برآرم
❈۳❈
تا عرضهٔ تاراج متاعم شود از تو
از کلبه چراغی به ره باد برآرم
باشد که خرامان به تماشاگهم آیی
مجنون شوم و عربده بنیاد برآرم
❈۴❈
از خامه حزین آزر بتخانهٔ عشقم
هر دم صنمی زین صنم آباد برآرم
کامنت ها