حزین لاهیجی:چشم خودم چو اشک ز مژگان فروچکم خون خودم ز خنجر عریان فروچکم
❈۱❈
چشم خودم چو اشک ز مژگان فروچکم
خون خودم ز خنجر عریان فروچکم
آن اخگر گداخته ام کز شکوه دل
خارا به هم فشارم و آسان فروچکم
❈۲❈
آن رشح رحمتم که ز فیض عمیم خویش
آیم برون ز چاه و به زندان فروچکم
آن سوز دیده ام که به جلباب پیرهن
از مصر رخت بسته به کنعان فروچکم
❈۳❈
افتاده پنبه از سر مینای مستیم
باید به جام باده گساران فروچکم
دارد به خون من طمعی خاک تیره دل
از جویبار تیغ درخشان ، فروچکم
❈۴❈
گر قطره ام به کام جگر تشنگان حزین
امّا به مایه داری طوفان فروچکم
کامنت ها