حزین لاهیجی:دل آگه سر راهش ز پاس راز گرداندم شکایت تا سر مژگان رسید و بازگرداندم
❈۱❈
دل آگه سر راهش ز پاس راز گرداندم
شکایت تا سر مژگان رسید و بازگرداندم
به دل نگذاشت پا را از غرور حسن و من دل را
بر آوردم به گرد آن سراپا ناز گرداندم
❈۲❈
نهانی شب به کویش رفته بودم ناله ای سر زد
سگش نزدیک شد بشناسدم آواز گرداندم
رقیب ار محترم شد، خواری من عزتی دارد
کزو تیغ نگاه آن شکارانداز گرداندم
❈۳❈
قلم فرسود و عمر آخر شد و ما را سخن باقی
بسی انجام این غمنامه را آغاز گرداندم
خمش کردم لب و از خامه ام می آید آوازی
به دل بسیار می زد، نغمهٔ این ساز گرداندم
❈۴❈
حزین این بوستان را از خس و خار کهن خالی
به برق ناله های آشیان پرداز گرداندم
کامنت ها