حزین لاهیجی:از وضع زخود رفتگی یار خرابم از حیرت آن آینه رخسار خرابم
❈۱❈
از وضع زخود رفتگی یار خرابم
از حیرت آن آینه رخسار خرابم
فریادکه از هستی من گرد بر آمد
از شیوه آن قامت و رفتار خرابم
❈۲❈
بلبل رود از دست ز بوی گل و سنبل
از نکهت آن طرّهء طرّار خرابم
باشد خبر از هر رگ جانی مژه اش را
از مستی آن نرگس هشیار خرابم
❈۳❈
آن بی خبر از خود چه خبر باشدش از من؟
از نشئه آن ساغر سرشار خرابم
تا کی به من آن دلبر سازنده نسازد
فریاد که از ناز خریدار خرابم
❈۴❈
هر زخمه که زد بر رگ جان و دلم آمد
ازکاوش آن غمزهء خونخوار خرابم
موسی به همین جرعه زخود رفت مکن عیب
گر من به تجلّی گه دیدار خرابم
❈۵❈
من واله حسن تو، تو در حیرت خویشی
از حال تو ای آینه رخسار خرابم
از ملک وجودم اثری عشق تو نگذاشت
چون کشور سلطان ستمکار خرابم
❈۶❈
با جلوهٔ حسن تو ندارم خبر از خویش
چون بلبل شوریده به گلزار خرابم
زلف تو کند کافر و لعل تو مسلمان
از کشمکش سبحه و زنّار خرابم
❈۷❈
دیروز حزین از می وصلش دل و جان سوخت
امروز ز محرومی دیدار خرابم
کامنت ها