حزین لاهیجی:این لاله نیست بر سر مشت غبار من گل کرده است داغ کسی از مزار من
❈۱❈
این لاله نیست بر سر مشت غبار من
گل کرده است داغ کسی از مزار من
پیرانه سر ز کلک من آید نوای عشق
منقار بلبل است نی رعشه دار من
❈۲❈
ای خفتگان خاک، بشارت که می دمد
صبح قیامت از نفس بی غبار من
مژگان ز گریه ریخت وگرنه درین بهار
می ریخت پارهٔ جگری در کنار من
❈۳❈
روز حساب می رسد ای زلف کج حساب
آشفته تر ازین نکنی روزگار من
شکرت چه گویم ای مژه های دراز دست
نگذاشتی به دست کسی اختیار من
❈۴❈
عمرم گذشت و یار نیامد به سر حزین
آه از تپیدن دل امّیدوار من
کامنت ها