حزین لاهیجی:ز رخ چون آتش موسی نمودی، سینه سینا کن لبت را چون دم عیسی ست، این دل مرده احیا کن
❈۱❈
ز رخ چون آتش موسی نمودی، سینه سینا کن
لبت را چون دم عیسی ست، این دل مرده احیا کن
چو نگذاری به عقلم، رهنمون کن شور سودایی
ز شهر آواره ام چون می کنی، مجنون صحرا کن
❈۲❈
فروزان چهره چون شمع آمدی، پروانه ات گردم
به بالینم دمی بنشین و جانبازی تماشا کن
گره در دیده ام گردید طوفان سرشک از غم
عنان گریه را بگذار و سیر موج دریا کن
❈۳❈
حریف میگساران نیستی خشکی مکن زاهد
هماورد دل دریا نیی، ای خس مدارا کن
چو مرد دین نیی با نفس کافر برنمی آیی
سکندر نیستی اندیشه از نیروی دارا کن
❈۴❈
حزین از خامه چون مشّاطهٔ حسن ادا گشتی
به کف تا شانه داری، عقده از زلف سخن وا کن
کامنت ها