حزین لاهیجی:زند بر خرمن شادیّ و غم برق جمال تو نباشد عشق را کاری، به هجران و وصال تو
❈۱❈
زند بر خرمن شادیّ و غم برق جمال تو
نباشد عشق را کاری، به هجران و وصال تو
قدح پیمای دیدارم، نه خون است اینکه می بارم
می آلود است جام دیده ام از رنگ آل تو
❈۲❈
چه فیض است این تعالی الله که در دربای می گم شد
سبوی شبنم از خورشید حسن بی زوال تو؟
ز چشمم دیدهٔ خورشید محشر خیره می گردد
چو خوابم شد شبیخون خورده خیل خیال تو
❈۳❈
حزین از باده نتوانم شکیبا شد، تو خود دانی
شکستم توبه را، برگردن زاهد وبال تو
کامنت ها