حزین لاهیجی:تا رفته از نظر، ز تنم جان برآمده شرمندهام که در غمش آسان برآمده
❈۱❈
تا رفته از نظر، ز تنم جان برآمده
شرمندهام که در غمش آسان برآمده
از پیچ وتاب عشق ندارم شکایتی
دل در شکنج طره پیچان برآمده
❈۲❈
یوسف صفت غمم ز جفای زمانه نیست
گلگونه ام به سیلی اخوان برآمده
از تیغ او مرا تن صدپاره خوش نماست
چون گل تنم به زخم نمایان برآمده
❈۳❈
نگذاشته ست در جگرم داغ عشق نم
خونابه ای به کاوش مژگان برآمده
در تنگنای شهر چه سان وا شوم حزین ؟
دیوانهام به کوه و بیابان برآمده
کامنت ها