حزین لاهیجی:سحر آمد ندا ز میخانه کای خرابات گرد دیوانه
❈۱❈
سحر آمد ندا ز میخانه
کای خرابات گرد دیوانه
کنج مسجد گرفته ای تا کی؟
چه زیان داشت طور رندانه؟
❈۲❈
سبحه در کف نشسته ای تا چند
خیز و پیمان نما به پیمانه
زین ندا جستم آنچنان از جا
که ز آتش چنان جهد دانه
❈۳❈
چون نهادم درون میکده پا
سرم آمد به چرخ، مستانه
نگه گرم آشنا رویان
کرد ما را ز خویش بیگانه
❈۴❈
دل و دین را زدند مغبچگان
دو سه ساغر زدیم رندانه
همه بر گرد یکدگر گشتیم
شمع جان را شدیم پروانه
❈۵❈
در و دیوار جمله مست و خراب
همه از جلوه های جانانه
از صراحی گرفته تا خم می
همه در های و هوی مستانه
❈۶❈
بود چون نخل طور شب همه شب
در انا الله شمع کاشانه
حرم کعبه را ز یاد نبرد
طوف بیت الحرام بتخانه
❈۷❈
باده ها جمله صاف مشربها
شیشه ها جملگی پریخانه
در سراپردهٔ وجود حزین
همه عشق است، باقی افسانه
کامنت ها