حزین لاهیجی:دل داغ تو را به جان گرفته جان درد تو جاودان گرفته
❈۱❈
دل داغ تو را به جان گرفته
جان درد تو جاودان گرفته
حال دل ناتوان چه پرسی؟
حیرت زده را زبان گرفته
❈۲❈
بر من شده تنگ کوه و صحرا
سودای توام عنان گرفته
بر شیشه دل صبا بود سنگ
دل بی توام از جهان گرفته
❈۳❈
فریاد که دور چرخ ما را
چون دایره در میان گرفته
یک غنچه صبا نمی گشاید
گویا دل باغبان گرفته
❈۴❈
آتش از داغ لاله رویی
ای مجلسیان به جان گرفته
بر تن چه زنی گلاب و کافور
این شعله در استخوان گرفته
❈۵❈
بی بال و پرت حزین مسکین
در کنج غم آشیان گرفته
کامنت ها