حزین لاهیجی:افشاند نسیم سحری زلف نگاری می خواست دماغ دل ما، بوی بهاری
❈۱❈
افشاند نسیم سحری زلف نگاری
می خواست دماغ دل ما، بوی بهاری
تا بخت نصیب نظر پاک که سازد
برداشت صبا از سر کوی تو غباری
❈۲❈
بی فایده رفت، آن همه اشکی که فشاندم
سیراب نکردم گل باغی، سر خاری
در مملکت طالع ما، صبح نخندد
ماییم و سواد سر زلف و شب تاری
❈۳❈
بیم است که بی پرده کنم فاش غمت را
هجران تو نگذاشت به دل صبر و قراری
یار از نظر انداخت، دل زار حزین را
ای نالهٔ بی درد، نیامد ز تو کاری
کامنت ها