حزین لاهیجی:با یار گفتم از غم بسیار، اندکی گفتا که هست حوصله درکار، اندکی
❈۱❈
با یار گفتم از غم بسیار، اندکی
گفتا که هست حوصله درکار، اندکی
تاکی به ناز، دیده فروبستهای ز من؟
یکبار دامن مژه بردار، اندکی
❈۲❈
گفتا نگه به خواب بهار تغافل است
از ما بپوش دیدهٔ خونبار اندکی
گفتم فغان من نگذارد تو را به خواب
گفتا گلوی ناله بیفشار اندکی
❈۳❈
ای مطرب ستم، بزن آهسته زخمه را
نازکتر است دل، ز رگ تار، اندکی
ای ساقی صفا، به قدح ریز باده را
تا از خرد، شویم سبکبار اندکی
❈۴❈
بستم کمر ز شوق تو در راه برهمن
ماند به تار زلف تو زنار، اندکی
ناز وکرشمه، در دل بلبل شکسته است
بو برده است تا ز تو، گلزار اندکی
❈۵❈
بسیار دیده ام خم و پیچ زمانه را
مشکل فتاده با تو سر و کار، اندکی
باشد نخست مشکلم این کز فراق تو
طاقت نمانده در دل بیمار اندکی
❈۶❈
حیرت ز خویش می بردم در وصال تو
گر وارهم ز حسرت دیدار اندکی
ما هم روانه ایم به دربای بی کنار
ای سیل اشک، پای نگهدار، اندکی
❈۷❈
از راه دور آمده ام، در دیار تن
جان، پشت داده است به دیوار، اندکی
خوشتر حزین ، که در غم دیرینه تن زنم
بی صرفه گو بود لب اظهار، اندکی
کامنت ها