حزین لاهیجی:ای که بر دیدهٔ اغیار خرامی داری یک ره، از ناز نگفتی که غلامی داری
❈۱❈
ای که بر دیدهٔ اغیار خرامی داری
یک ره، از ناز نگفتی که غلامی داری
از خمار من خونابه گسارت چه غم است؟
تو که از لعل لب خویش، مدامی داری
❈۲❈
مثل خاصان نشماری من دل سوخته را
آخر ای ابر کرم، رحمت عامی داری
کامنت ها