حزین لاهیجی:دوش دلم چون کشید خنجر آه از قراب پشت حواصل پدیدگشت ز پر عقاب
❈۱❈
دوش دلم چون کشید خنجر آه از قراب
پشت حواصل پدیدگشت ز پر عقاب
کین فلک مهر شد، از نفس پاک من
ترک سمن چهر شد، هندوی مشکین نقاب
❈۲❈
داور رومی به شب، تیغ کشید از غضب
بر سپه زنگ بُرد حملهٔ افراسیاب
رایت پیکار زد، خسرو خاور زمین
برق به کهسار زد، خیمهٔ زرّین طناب
❈۳❈
آیت آتوا الزکاه از صحف پاک خواند
سیم کواکب فشاند خسرو صاحب نصاب
گلخن نمرود را، دود نشست از صعود
آتش بی دود را، داد فلک التهاب
❈۴❈
برقع مشکین پرند، شاهد گیتی گشود
مهر به گردش فکند، ساغر لعل مذاب
لیلی شب راکه بود، در بر یرقان کبود
غازه به رخساره زد، ماشطهٔ آفتاب
❈۵❈
کلک نواساز رفت، بر سر رامشگری
پیر خرد باز رفت، بر سر عهد شباب
باربدی پرده را، دید به هنجار نیست
خسرو دل شد خجل، زین روش ناصواب
❈۶❈
زخمه به هر سان زدم، بر رگ تار نفس
نغمه به سامان نگشت، کام نشد ذوق یاب
نفحه روح القدس، در دل افسرده ام
پرده سرایی گرفت، این متعالی خطاب
❈۷❈
کای گهر افروز دل، تیره چرایی چنین؟
محفل شمع چگل، روشن و تو در حجاب
شانه رقم را بکش، از دل صد چاک خویش
طرّه انفاس را، چند دهی پیچ و تاب؟
کامنت ها