حزین لاهیجی:به نام آن که آذر را چمن ساخت دل دوزخ شرر را انجمن ساخت
❈۱❈
به نام آن که آذر را چمن ساخت
دل دوزخ شرر را انجمن ساخت
به ناز افروخت در بزم دل، اورنگ
قدم زد بر بساط سینه ی تنگ
❈۲❈
غمش پروانه را شد کارفرما
که سوزد داغ شمع محفل آرا
نماید عندلیبان را تسلّی
به رنگارنک گلهای تجلّی
❈۳❈
خراب آباد دل را کرده معمور
به داغ خانه زادش صد جهان شور
شتابان در هوایش کرده محمل
تپیدنهای مرغ نیم بسمل
❈۴❈
به شوخیهای حسن عشوه آمیز
ز مغز داغ مجنون، شورش انگیز
دل لیلی ست کار افتاده ی او
غزالان سر به صحرا دادهٔ او
❈۵❈
بلاآموز چشم خوش نگاهان
چراغ افروز داغ غم پناهان
به شورشهای عشق گام فرسای
نمک در دیدهٔ داغ درون سای
❈۶❈
غمش دارد شرابی آتش آلود
برآرد از دماغ کفر و دین دود
فلک صید زبون دام عشقش
نفس می سوزدم از نام عشقش
❈۷❈
به هر وادی که گردد شورش انگیز
رگ سنگش شود موج سبک خیز
قبول قبله گاه کج کلاهان
صف آرای قیامت دستگاهان
❈۸❈
نیازافزای عشّاق جگرریش
ز خیل ناز خوبان جفاکیش
تسلّی بخش جان ناشکیبا
به رعنا جلوه های سرو زیبا
❈۹❈
چه شمع است این که جان پروانهٔ اوست
دل هر ذرّه آتشخانه اوست؟
جهان آیینهٔ آن حسن زیباست
فروغ جلوه اش را سینه، سیناست
❈۱۰❈
به ناز آورده آن گلگون بَر و دوش
چو داغ لاله، عاشق را در آغوش
تعالی الله، زهی مسکین نوازی
که آموزد به موری، شاهبازی
❈۱۱❈
برآرد مشت خاکی را بر افلاک
کند افلاک را پیشش کم از خاک
دهد بارش به عزّت تا بَرِ خویش
رَهِ هوشش زند از ساغر خویش
❈۱۲❈
کند آزادش از دلق گدایی
به تشریف ردای کبریایی
چه مضراب است بر تار نفس باز؟
که تار شعله دارد پردهٔ ساز
❈۱۳❈
نفس را تا اثر در دام اسیر است
نوای عجز نالی دلپذیر است
حزین از پردهٔ دل، زن نوایی
شلایین نالهٔ درد آشنایی
کامنت ها