حزین لاهیجی:شنیدم شهنشاه گیتی گشای پیمبر نسب، ظل عدل خدای
❈۱❈
شنیدم شهنشاه گیتی گشای
پیمبر نسب، ظل عدل خدای
طرازندهٔ کشور کسروی
فرازندهٔ چتر کیخسروی
❈۲❈
صفی سیرت مصطفی مرحمت
رضا طینت و مرتضی مکرمت
بهین گوهر درج دانشوری
بلنداختر برج دین پروری
❈۳❈
مظفّر لوای مشیّد اساس
شهنشاه عباس یزدان سپاس
ابافرّ کشور خدایی گذشت
به معموره ره برده از طرف دشت
❈۴❈
که با کرج، کین عدو سوز داشت
نگه، چون درخش آتش افروز داشت
یکی مرد دهقان در آن مرغزار
فروخفته بود، از گذرگه کنار
❈۵❈
به سر افسر از دست و از خاک، تخت
سرش بر بن سایه گستر، درخت
در آن دم که خیل سپه می گذشت
تو گفتی که در لرزه افتاده، دشت
❈۶❈
فروخفته، از خواب سر برگرفت
سپاس خداوند افسر گرفت
دعا گفت و خسروستایی نمود
که بادا به کام تو، چرخ کبود
❈۷❈
خوشت باد این فر فرماندهی
سریر کیانی، کلاه مهی
رسید آن نیایش چو شه را به گوش
فروخواندش این خسروانی سروش
❈۸❈
تو خوش زی، که آسودهتر از منی
به آزادگی سرو این گلشنی
نداری به دل فکرگاه و رواق
ندانی چه رنجی ست، این طمطراق
❈۹❈
فزونی تو را زیبد و کم مرا
تو را شادی ارزانی و غم مرا
غم کشوری، بر دلت بار نیست
چو ما، زندگی بر تو دشوار نیست
❈۱۰❈
خبر نیست آزاده را از اسیر
چو آسوده حالی، سر خویش گیر
خروشید دهقان آگاه دل
که ای مهر، از نور رایت خجل
❈۱۱❈
غم از گردش روزگارت مباد
زگیتی به خاطر غبارت مباد
تن آسایی من ز پهلوی توست
کریج من آباد از کوی توست
❈۱۲❈
اگر رنج بر خود نداری روا
ندارد روا، گیتی آرام ما
برآ خوش، به این رنج راحت سرشت
تو را مزد بادا ز یزدان، بهشت
کامنت ها