حزین لاهیجی:یکی با کهنسال رنجورگفت که دادی به میراث خور مال مفت
❈۱❈
یکی با کهنسال رنجورگفت
که دادی به میراث خور مال مفت
به صد عجز و زاری ز خواهندگان
دربغ آمدت قرص نانی از آن
❈۲❈
ندادی پشیزی به مزدور خویش
نه بردن توانیش در گور خویش
نه خود خوردی و نه خوراندی به کس
نهادی و بر ناقه بستی جرس
❈۳❈
به یک عمر بر زر زدی قفل و بند
کنون می گذاری که مردم برند
عجب دارم از کار و بار تو من
جدا کرده ای حصّهٔ خود کفن
❈۴❈
ازین قسمت افتاده ای در وبال
که حسرت تو بردی و بیگانه مال
کامنت ها