حزین لاهیجی:سر همّت فشانیی که بجاست دامن افشاندن از دنی دنیاست
❈۱❈
سر همّت فشانیی که بجاست
دامن افشاندن از دنی دنیاست
پارسایی، عماد ایمان است
پاکبازی قمار مردان است
❈۲❈
ناکس است آنکه امّت دنیاست
دل ناکس، کلوخ استنجاست
دل نبندد به این سرای سپنج
داده پیش از تو، رفتگان را رنج
❈۳❈
باستان نامه اش اگر خوانم
پردهٔ غفلت است، بدرانم
من چه خوانم که خود همی خواند
گوش هوشی که بشنود، داند کذا
❈۴❈
از متاع جهان کور و کبود
آنچه برداشتیم، عبرت بود
جرمکش مکر مار ضحاک است
هان که درکاسه جهان خاک است
❈۵❈
خاک خوردن نباشدت درخور
خاکت آخر خورد، تو خاک مخور
خاک خوردن دهان نیازارد
تن و جان را بسی زیان دارد
❈۶❈
دارم از نعمت جهان حقیر
دل بی آرزو و دیدهٔ سیر
شکر این نعمت فزون ز قیاس
کرده هر موی من، زبان سپاس
❈۷❈
چشم کور گدا نمک گیر است
چشم صاحب بصیرتان سیر است
ساقی روزگار گول فریب
می زند بر سراب نقش عجیب
❈۸❈
مهر گردون، چو بنگری، کین است
باده زهر است و کاسه زرّین است
امتداد زمان هزل و مجاز
اژدهایی بود، دهانش باز
❈۹❈
می ندارد کرانه بیدادش
طعمه، از مغز آدمی زادش
آزمودیم دهر پیچاپیچ
مار زهرآگن است و دیگر هیچ
❈۱۰❈
نقش دنیاست با دنی طبعان
مار رنگین و کودک نادان
هر که فکر زمانه سازی کرد
از جهالت، به مار بازی کرد
❈۱۱❈
زهد عامه ست از دنی دنیا
زهد خاصه بود ز غیر خدا
تو که مرد مقام خاصانی
نه که از زهد عامه، وا مانی
❈۱۲❈
کار آسان، گذشتن از دنیاست
از سر هیچ می توان برخاست
چیست دنیا؟ خیال فرج و شکم
میل جاه خسیس و حبّ درم
❈۱۳❈
شکم و فرج را چه بنده شوی؟
پی جاه و درم چه هرزه دوی؟
پس امیدی به فکر پیچاپیچ
صورتش پوچ بود و معنی هیچ
❈۱۴❈
دل نیاسودت، از تبه رایی
در تن آسانی و تن آرایی
مرد نبود به فکر زیب بدن
نور ایمان بس است زینت تن
کامنت ها