حزین لاهیجی:عجب نبود که گردی دستگیرم فقیرم یا رسول الله، فقیرم
❈۱❈
عجب نبود که گردی دستگیرم
فقیرم یا رسول الله، فقیرم
لب خشک مرا درجرعه، نم نیست
کف جود تو را سرمایه کم نیست
❈۲❈
به محتاجان کریمان را نظرهاست
صدف را ز ابر نیسانی گهرهاست
کند دامنکشان ابر بهاری
به کشت تشنه کامان آبیاری
❈۳❈
طراوت بخشیِ باد بهاران
کند هر خار را،گل درگریبان
مرا کوته، کف از دامان مقصود
تو را در آستین گنجینه جود
❈۴❈
به انعامت، تسلی مرغ و ماهی
خطاب حضرتت عاجزپناهی
کنی گر گوشهٔ چشمی به سویم
نریزد در دو عالم آبرویم
❈۵❈
خورم حسرت بر آن فرخنده ایام
که در طوف حریمت می زدم گام
سرم بر آستانت جبهه فرسای
دلم بر خاک درگاهت جبین سای
❈۶❈
در آن فرخنده مأوا شاد بودم
ز قید هر دو کون آزاد بودم
کنون افتاده ام از درگهت دور
ز داغ هجر، دارم سینه ناسور
❈۷❈
اسیرم درکف نفس هوسناک
تو بگشا بندم از پا چست و چالاک
ازین نخجیر عاجز برگشا، دام
که آزادانه، در راهت زند گام
کامنت ها