حزین لاهیجی:درپن خلوتسرای عاری از عیب دل است آیینه دار شاهد غیب
❈۱❈
درپن خلوتسرای عاری از عیب
دل است آیینه دار شاهد غیب
کند حل، هر چه پیشت مشکل است آن
ز جام جم چه می پرسی؟ دل است آن
❈۲❈
فروغ دل، چو گردد پرتو افکن
چراغ روز گردد شمع ایمن
یکی از محرمان کعبه دل
جرس جنبان این فیروزه محمل
❈۳❈
به کلک فکر، کشاف حقایق
رصد بند سطرلاب دقایق
دلش آیینه دار حسن معنی
ضمیرش طور انوار تجلی
❈۴❈
سعادت خانه زاد دودمانش
رخ دولت به خاک آستانش
گل خوش بوی باغ آشنایی
ازو گلبو، دماغ آشنایی
❈۵❈
نواسنج گلستان محبّت
چو بلبل مست دستان محبت
به جان آگه، به تن فرخنده تخمیر
چو بخت خود جوان، چون عقل خود، پیر
❈۶❈
ز هر وصفی که گویم، نام او به
چراغ دیده ی ادراک واله
حکایت کرد آن سنجیده گفتار
که درگنجینه بودش درج اسرار
❈۷❈
ز جام عشق بودم مست و مدهوش
که مژگان گشت با خواب آشنا، دوش
چنین دیدم که زیبا منزلی بود
درآن خلوت ز خاصان محفلی بود
❈۸❈
همه صاحب دلان، روشن خیالان
مصفّا خاطران، طوطی مقالان
یکی زان زمره ی شیرین تکلّم
چو بلبل زد بر آهنگ ترنّم
❈۹❈
ز گوهر داشت در درج دهن، گنج
در این بحر از سخن شد داستان سنج
چو درّی چند، کرد آویزهٔ گوش
به او گفتم که ای میخانهٔ هوش
❈۱۰❈
دل آشفتی به یک پیمانه از من
خرد را ساختی بیگانه از من
نوای کیست این ابیات دلکش
که چون نی، زد به هر بند من آتش؟
❈۱۱❈
کدامین بلبل رنگین ترانه است
که دستان سنج این شیرین فسانه ست؟
به پاسخ زد به گوشم آن گهرسنج
که ای گنجینه ات را از گهر گنج
❈۱۲❈
نوای کلک جان بخش حزین است
که گنج معنیش در آستین است
دوات از ناف آهوی ختن کرد
چو تحریر از چمن وز انجمن کرد
❈۱۳❈
به فیضی، زنده شد دل زبن سروشم
که صبح آمد به استقبال هوشم
صباحی چون جبین حور، بیضا
دمش افسرده جانان را مسیحا
❈۱۴❈
گریبان چاک، یوسف در هوایش
نسیم مصر مشتاق لقایش
به کنج بی کسی بودم غزل خوان
چو بلبل، آشیان را برگ و سامان
❈۱۵❈
گهی بلبل صفت در خوش سروشی
گهی چون غنچه لبریز خموشی
که ناگه از در آن یار دل افروز
درآمد با رخی چون صبح نوروز
❈۱۶❈
چو غنچه، لب ز شکّر خنده رنگین
به گوشم زد سروش خواب دوشین
رگ اندیشه دیدم، زخمه مایل
نهادم در میان، این راز با دل
❈۱۷❈
اشارت شد لب رنگین سخن را
که آراید چمن را و انجمن را
محبّت بر رگ جان می زند نیش
نوایی می سرایم با دل خویش
❈۱۸❈
بیا ساقی هوای برشکال است
سبوی غنچه لبریز زلال است
رخ زیبا چوگل بی پرده بنمای
گره از ابروان، مستانه بگشای
❈۱۹❈
خمارم بشکن از جام صبوحی
مگر پیش آید از مستی فتوحی
کامنت ها