هلالی جغتایی:مسکین طبیب، چاره دردم خیال کرد بیچاره را ببین: چه خیال محال کرد؟
❈۱❈
مسکین طبیب، چاره دردم خیال کرد
بیچاره را ببین: چه خیال محال کرد؟
کی می رسد خیال طبیبان بدرد من؟
دردم بدان رسید که نتوان خیال کرد
❈۲❈
دارد هزار تفرقه دل در شب فراق
کو آن فراغتی که بروز وصال کرد؟
گل پیش عارض تو شد از انفعال سرخ
آن خنده ای که کردهم از انفعال کرد
❈۳❈
سنگین دلی، که اسب جفا تاخت بر سرم
موری ضعیف را بستم پایمال کرد
سلطان وقت شد ز گدایان کوی عشق
درویش میل سلطنت بی زوال کرد
❈۴❈
گفتی: که حلقه ساخت، هلالی، قد ترا
آن کس که ابروان ترا چون هلال کرد
کامنت ها